باتوهستم... باتو

روایت شعر زندان

باتوهستم... باتو

روایت شعر زندان

گریزها............................................تومان شکوه منش

آه.....
درگلوگاهم فغانی است

باسپاه بوسه های لبانت
ازگلویم گذرکن

وآنگاه
که ازبندرستم
مرا به لحظات انتخابگرخویش
واگذار

که از همه گریزها..............خسته ام.

نظرات 5 + ارسال نظر
ه.ناپیدا 1384,08,07 ساعت 12:42 ق.ظ http://zangar.blogsky.com

سلام
این عاشقانه چرا این قدر حماسی بود؟؟؟

گناه مقدس 1384,08,20 ساعت 08:48 ق.ظ http://sinsainet.blogsky.com/

سلام
اولین بار که این جا اومدم
خونه شما رو هم اسکای خراب کرده مثل ما
خوشحال میشم پیش ما بیایی

رعنا 1384,09,19 ساعت 02:05 ب.ظ http://asireshab.blogspot.com

بیایید از شوره زار خوب وبد برویم......

رعنا 1384,09,19 ساعت 02:09 ب.ظ http://asireshab.blogspot.com

بیایید از شوره زار خوب وبد برویم......زیبا می نویسید

با درودی گرم
بسیار زیبا بود
به من هم سر بزنید
پایدار باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد